۱۳۹۱ دی ۱۲, سه‌شنبه

خوب تماشا کن برادر جان من، این است شهر ظلمات

 
برا در جا ن من خوب تماشا کن . « . مملکت شه
شهرفرنگه، از همه رنگه، مسکن شتر گاو پلنگه . اينجا
استنبله. دختراي ترک اند که دارن پنير تو پوس ميکنن .
تار زلفشون مثه گلابتون رشتيه . لامسبا هر کدومشون
يه خرمن کون و کپل دارن . يه دونه ماچ از لپاشون
ورداري، تا آخر عمرت مريض و بيمار نمي شي. اين
ديگه شيخ صنعونه با دختر ارمني . ريششو تماشا کن .
قرمساق با اين پنج من ريش دين و آخرت رو ول
کرده رفته دنبال دختر ترسا . ايمون شو به شيطون
فروخته بيک غاز، و واسيه خاطر دختر ارمني سنگ
نيم منم قورت داده . برادر جچان من خوب تما شا
کن . اين راجه هنده که داره تو حوض بلور با
دختراي نارپستان هندي بوسه بازي ميکنه . پسه
خندون و شکر پنير دهن هم ميذارن . اين زليخا زن
عزيز مصره تو مجلس نشسه با نديمه هاش . اون مرد
نوراني که دمِ در اتاق وايساده خود حضرت يوسفه.
 نديمه هاي زليخاي پتياره، هر يکي يه دونه ُترنج تو
دسشون گرفتن ميخوان بوس بگيرن . اما از حُسنِ خدا
دادِ حضرت يوسف حيرون شدن و عوض ترنج
 دساشونو بريدن. خوب تماشا کن برادر جان .
اينجا ديگه شهر فرنگ نيس . همون ايرون خودمونه .
اينجا بارگاه عدل انوشيروان عادل پادشاه گبراس .
اون سال و زمونه
مردم از زور خري آتيش ميپرسيدن. شمشير اسلام پدر
لامسبشونو در آورد . اگه ذولفقار حيدر کّرار نبود،
حا لا من و تو هم بجاي حجرالاسود، ميباس آتيش
بپرسيم . خوب تماشا کن برادر من، اونيکه ميبيني تاج
خسروي سرشه خود انوشيروان عادله . اوين همون
مرديه که يه نفر ظالم سرتاسر خاکش پيدا نمي شد.
اون يکي وزيرش بوذرجمهره که اونجا واسده . برادر
جان ، پر د ه هاي جواهر نشونو تما شا کن . فرش
بهارسون رو تماشا کن . تخت طاوس رو تماشا کن
که از هزار من زر ناب ساخته شده . اين زنگ بزرگ
رو که ميبيني از طاق آويزونه خيلي نقل داره . برادر
من خوب تماشا کن .ا ين همو ن ز نگيه که سر
زنجيرش تو کوچه، تو ميدون مال فروشا بوده. هر کي
بش ظلم مي شده يا از کسي شکايت داشته ميرفته
زنجير رو مي کشيده . زنگ تو بارگاه انوشيروان صدا
 می ‍‍کرده فرمون می داده
« بريد اوني که زنگ رو زده بياري شيد تا بدادش برسم .
 بريد ظالمو بگيرين بيارين  تا شقّش کنم»
خوب تماشا کن برادر من ببين چي
بودي بکجا رسيدي . مثه حالا نبوده که بابا از هرکس
و ناکس زور بشنفيم . يه دّقه هم که ميخوايم يه جا
و اسيم کاسبي مو نو بکنيم آ ژ ا ن ميا د بسا ط و
زندگي مونو بهم ميزنه و فرياد رسي هم نيس . اي بر
خرمگس معرکه لعنت . خوب تماشا کن برادر جان
من، اين است شهر ظلمات.
سنگ صبور، صادق چوبک