۱۳۹۱ آبان ۴, پنجشنبه

کسروی: کیش شیعه با خرد ناسازگار است.




کسروی: کیش شیعی، این کیش با خرد ناسازگار است، با دانشها ناسازگار است، با تاریخ ناسازگار است، با خود اسلام ناسازگار است، با زندگانی ناساگار است، پس از همه اینها با خود مشروطه( با زندگانی دموکراسی) که ما با خونریزی و فداکاری بدست آوردیم ناسازگار است.
مشروطه يا سررشته داري توده معنايش آنست كه توده مردم كشور را خاك خود دانند و كوشش بآبادی و آزادی آنرا از بزرگترين باياهای خود شناسند، بقانونها پاس گزارند، مجلس نمايندگان و دولت را ارجمند دارند، پول دادن و جانباختن در راه توده را مايه سرفرازي هر كسی شمارند.
اين معني مشروطه است. اين كجا و كيش شيعی كجاست؟! كيش شيعي می گويد: خدا جهان را بپاس چهارده معصوم آفريده. ما بندگان ايشانيم، بايد آنها را دوست داريم، نامهاشان فراموش نكنيم،
بروي گورهاشان گنبد و بارگان افرازيم، از راههاي دوري بزيارت رويم، همه چيز را فراموش ساخته جز در انديشه آنها نباشيم...
من نمی خواهم سخن را تا زمينه روانشناسي كشانم. ولي مي بايد بگويم كه كيش شيعي كه يك بنيادگزاری سياسي بسيار استادان هاي مي بوده، پندارهای آن مغز پيروان را چندان پر می گرداند كه جاي بازي بهيچ چيز ديگر نمي گزارد، و او را از زمان خود بيرون برده بهزار و سيصد سال پيش مي كشاند. يك شيعی كه در اينزمانست و در ميان ماست اگر نيك بجوييم در هزار و سيصد سال پيش است، در مدينه است، در كربلاست، در كوفه است، در شام است. آنچه دربرابر چشمش دفيله می دهد كشاكشهای خلافت و داستان كربلا و جنگهای سليمان بن صرد و مختار ثقفيست.
راست گفته شده كه اينان مردگان هزار و سيصد ساله اند كه سر از گور درآورده به ميان مردم درآمده اند. راست گفته شده كه اينان بجهان جز از ديده شيعيگری (از ديده تولي و تبري) نمي نگرند.
شما اگر پيش يك شيعي سخن از پيشامدهاي اينزمان برانيد (مثلا از اين جنگ و از نتيجه هاي آن گفتگو كنيد)، لذتي نخواهد برد. ولي اگر بازگرديد و سخن از جنگ خيبر و كشته شدن مرحب جهودي و مانند آن برانيد خواهيد ديد چهره اش شگفت و يا يك لذتي به گفتگو درآمد.
 کسروی: دولت به ما پاسخ دهد.

۱۳۹۱ آبان ۳, چهارشنبه

هشدار کسروی به محمدرضا شاه و پیش بینی دربارۀ حال ایرانیان




ناچارم در اینجا یادآوری کنم که چه اعلیحضرت محمدرضاشاه و چه جناب آقای بیات و چه هر
نخست وزیر دیگری، شاه این توده و نخست وزیر این تود ه اند، و این باینده ایشانست که بیش از همه و پیش از همه در پی آسایش و فیروزی این توده باشند.
این داستان ملا‌ها امروز گرفتاری بزرگیست. اگر انگیزه بدبختی ایران سه چیز باشد یکی همینست. چه شاه و چه پارلمان و چه دولت نباید آنرا آسان شمارند و سرسری گیرند و بملایان رو دهند و مماشات کنند..
روی سخنم با شاهنشاه جوان ایرانست. اعلیحضرت درس خوانده‌اند و اروپا دیده‌اند و از همه چیز آگاهند. چرا از سود توده خود ناآگاهی می‌نمایند؟! چرا راهی را که توانند رفت نمی‌روند؟!
یک واژه« سیاست » ما را قانع نخواهد گردانید. این واژه را وزیران بدخواه از خود تراشیده به
گوش اعلیحضرت رسانیده‌اند. آن کدام سیاستست که بدبختی بیست میلیون توده را می‌خواهد؟! آن
کدام همسایه است که با این آشکاری با ما دشمنی می‌نماید؟!
من سیاستی نمی‌شناسم که ما را به چنین زبونی و بیچارگی ناچار گرداند. اگر هم چنان سیاستی
هست ما ناچار از پذیرفتن آن نیستیم. در جهان هیچ نیرویی نیست که بتواند ما را به غوطه خوردن درمی‌ان آلودگیهای« قرون وسطی » و بیرون نیامدن از توی آن‌ها ناچار سازد..
کسروی: دولت به ما پاسخ دهد